بار خدایا !
تاکی میان من و تو ،منی و مائی بود .منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم .
الهی، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم، کمتر از همه ام .
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چگونه بر محمد و آل او صلوات بفرستیم فرمود شما مى گوئید: صلوات الله و صلوات ملائکته و انبیائه و رسله و جمیع خلقه على محمد و آل محمد و السلام علیه و علیهم و رحمة الله و برکاته . گفته شد ثواب کسى که به این طریق بگوید چه مى… بیشتر »
آيت الله بهجت(ره): تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان می نشینی بگو یا صاحب الزمان برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن؛ شب که میخواهی بخوابی… بیشتر »
دو نفر زن ، كه يكى مؤمن و ديگرى از دشمنان اسلام بود، در مطلبى دينى با هم اختلاف نظر داشتند. براى حل اختلاف، محضر حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيدند و موضوع را طرح كردند. چون حق با زن مؤمن بود، حضرت فاطمه عليهاالسلام گفتارش را با دليل و برهان تاييد كرد و بدين… بیشتر »
رمان حجاب من | zeinab z قسمت سی دستمو محکم گذاشتم رو قلبم و چنگ زدم بهش و یه دفعه تمام توانم رفت دستم افتاد پایین و سرم متمایل شد به سمت چپ لحظه ی اخر فقط صدای داد اون سه نفر بود که پیچیده بود تو گوشم . . محمد وقتی زینب حالش بد شد خیلی ترسیدم و همش به… بیشتر »
رمان حجاب من | zeinab z قسمت بیست ونهم محمد_ آره دارم دستشو برد سمت پخش محمد_ کدوم آهنگش؟ قبل از اینکه بفهمم چی دارم میگم تند گفتم _ محمد هر سه تاشون بهم نگاه کردن اولش نفهمیدم چرا ولی بعد فهمیدم اشتباه فکر کردن لبو شدم _ ببخشید منظورم آهنگ محمد بود… بیشتر »
رمان حجاب من | zeinab z قسمت بیست و هشتم _ باشه عزیزم ما آماده ایم الان میایم جلوی خونه نازنین_ باشه گوشیو قطع کردم به مامان گفتم بیاد پایین خودمم رفتم سر کوچه که راهنماییشون کنم آخه وسیلمون زیاد بود نمیشد اینهمه راه دوتایی بیاریمشون رسیدم سر کوچه… بیشتر »